حکایت ۱۹. آوردهاند که انوشیروانِ عادل را در شکارگاهی، صید …
گوش کنیدListen
[00:00.54]آوردهاند که انوشیروانِ عادل را
[00:04.50]در شکارگاهی، صِید کباب کردند
[00:09.36]و نمک نبود.
[00:12.42]غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد.
[00:17.43]انوشیروان گفت:
[00:20.85]«نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود
[00:26.31]و ده خراب نگردد.»
[00:31.23]گفتند: «از این قدر چه خِلَل آید؟»
[00:37.11] گفت: «بُنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بودهاست
[00:42.99] هرکه آمد بر او مَزیدی کرده
[00:46.65] تا بدین غایَت رسیده.»
[00:50.82]
[00:04.50]در شکارگاهی، صِید کباب کردند
[00:09.36]و نمک نبود.
[00:12.42]غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد.
[00:17.43]انوشیروان گفت:
[00:20.85]«نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود
[00:26.31]و ده خراب نگردد.»
[00:31.23]گفتند: «از این قدر چه خِلَل آید؟»
[00:37.11] گفت: «بُنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بودهاست
[00:42.99] هرکه آمد بر او مَزیدی کرده
[00:46.65] تا بدین غایَت رسیده.»
[00:50.82]
[00:50.82]اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی
[00:57.27]برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
[01:02.88]به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
[01:08.91]زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
[00:57.27]برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
[01:02.88]به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
[01:08.91]زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
راهنمای مطالعهReading Guide
آوردهاند که انوشیروانِ عادل را در شکارگاهی، صِید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد. انوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.» گفتند: «از این قدر چه خِلَل آید؟» گفت: «بُنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بودهاست، هرکه آمد بر او مَزیدی کرده تا بدین غایَت رسیده.» |
| ||||||||||
اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ |
|
«نمک» در قدیم کالای باارزشی بودهاست، برای مثال در دوران امپراطوری روم گاهی از نمک بهجای پول استفاده میکردهاند یا در کشور چین به نمک مالیات تعلّق میگرفت و تجّار ارزش نمک را برابر با طلا و کتاب میدانستند. حتّی یکی از دلایل شروع انقلاب هند، اعتراض به سیاستهای مالیاتی انگلیسیها بر تولید و انتقال نمک بودهاست.
ترجمههاTranslations
ترجمه 1: Edward Eastwick
آوردهاند که انوشیروانِ عادل را در شکارگاهی، صِید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد. انوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.» گفتند: «از این قدر چه خِلَل آید؟» گفت: «بُنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بودهاست، هرکه آمد بر او مَزیدی کرده تا بدین غایَت رسیده.»
اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی
برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی
برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
They relate that once, during a hunting expedition, they were preparing for Nūshīrwān the Just some game, as roast meat. There was no salt; and they despatched a slave to a village to bring some. Nūshīrwān said, “Pay for the salt you take, in order that it may not become a custom, and the village be ruined. “They said, “What harm will this little quantity do? “He replied, “The origin of injustice in the world was at the first small, and every one that came added to it, until it reached this magnitude.”
STANZA.
If but one apple from the peasant’s field
The king should eat, his men uproot the tree;
.And does the Sul but his sanction yield
T’ extort five eggs-his followers will see
Cause with a thousand pullets to make free.
COUPLET,
Not always will the wicked tyrant live;
The curse upon him will for aye survive.
STANZA.
If but one apple from the peasant’s field
The king should eat, his men uproot the tree;
.And does the Sul but his sanction yield
T’ extort five eggs-his followers will see
Cause with a thousand pullets to make free.
COUPLET,
Not always will the wicked tyrant live;
The curse upon him will for aye survive.
ترجمه 2: Sir Edwin Arnold
آوردهاند که انوشیروانِ عادل را در شکارگاهی، صِید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد. انوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.» گفتند: «از این قدر چه خِلَل آید؟» گفت: «بُنیادِ ظلم در جهان اوّل اندکی بودهاست، هرکه آمد بر او مَزیدی کرده تا بدین غایَت رسیده.»
اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی
برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
اگر ز باغِ رَعیَّت، ملِک خورَد سیبی
برآوَرند غلامانِ او، درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان، ستم روا دارد
زنند لشکریانش، هزار مرغ به سیخ
It is related that, whilst some game was being roasted for Nushirvan the just during a hunting party, no salt could be found. Accordingly a boy was sent to an adjoining village to bring some. Nushirvan said: ‘Pay for the salt lest it should become a custom and the village be ruined.’ Having been asked what harm could arise from such a trifling demand, Nushirvan replied: ‘The foundation of oppression was small in the world but whoever came augmented it so that it reached its present magnitude.’
If the king eats one apple from the garden of a subject
His slaves will pull him up the tree from the roots.
For five eggs which the sultan allows to be taken by force
The people belonging to his army will put a thousand fowls on the spit.
A tyrant does not remain in the world
But the curse on him abides for ever.
If the king eats one apple from the garden of a subject
His slaves will pull him up the tree from the roots.
For five eggs which the sultan allows to be taken by force
The people belonging to his army will put a thousand fowls on the spit.
A tyrant does not remain in the world
But the curse on him abides for ever.
تمرینPractice
چند ضربالمثل بنویسید که به ارزش نمک نزد ایرانیان اشاره داشته باشد؛ برای مثال: قسم به نان و نمک Write some proverbs that refer to the value of salt among Iranians; For example: I swear by bread and salt نگارههاIllustrations
