[00:00.75]یکی از مُلوک بیانصاف پارسایی را پرسید:
[00:07.05]«از عبادتها کدام فاضلتر است؟»
[00:10.53]گفت: «تو را خوابِ نیمروز
[00:14.14]تا در آن، یکنفس، خلق را نیازاری.»
[00:20.22]
[00:20.22]ظالمی را خفته دیدم نیمروز
[00:24.15]گفتم: «این فتنه است، خوابش برده، بِه»
[00:28.83]وآنکه خوابش، بهتر از بیداری است
[00:33.36]آنچنان بَد زندگانی، مرده بِه»
نکتههاTips
یکی از مُلوک بیانصاف پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خوابِ نیمروز تا در آن، یکنفس، خلق را نیازاری.»
فاضلتر: برتر
best
یکنفس: لحظهای
for an instant
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم: «این فتنه است، خوابش برده، بِه»
وآنکه خوابش، بهتر از بیداری است
آنچنان بَد زندگانی، مرده بِه»
فتنه:[باعثِ] رنج و جنگ
scourge, trouble
بَد زندگانی: بدکار، ستمگر
evil
ترجمههاTranslations
ترجمه 1: Edward Eastwick
یکی از مُلوک بیانصاف پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خوابِ نیمروز تا در آن، یکنفس، خلق را نیازاری.»
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم: «این فتنه است، خوابش برده، بِه»
وآنکه خوابش، بهتر از بیداری است
آنچنان بَد زندگانی، مرده بِه»
An unjust king asked a religious man, “What sort of devotion is to be esteemed highest?” He replied, “For thee to sleep at noon, in order that in this state thou mightest cease for an instant to oppress mankind.”
STANZA,
A tyrant lay, his noontide slumber taking:
Said I-‘Tis best this scourge should sleeping lie;
And he whose sleep is better than his waking,
‘Tis best for such an evil one to die.”
ترجمه 2: Sir Edwin Arnold
یکی از مُلوک بیانصاف پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خوابِ نیمروز تا در آن، یکنفس، خلق را نیازاری.»
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم: «این فتنه است، خوابش برده، بِه»
وآنکه خوابش، بهتر از بیداری است
آنچنان بَد زندگانی، مرده بِه»
An unjust king asked a devotee what kind of worship is best? He replied: ‘For thee the best is to sleep one half of the day so as not to injure the people for a while.’
I saw a tyrant sleeping half the day.
I said: ‘This confusion, if sleep removes it, so much the better;
But he whose sleep is better than his wakefulness
Is better dead than leading such a bad life.’