یلدا در غربت: از گرمای کرسی تا جنگل‌های استانبول

بچه که بودم، کنجکاوی خاصی درباره معنای مراسم سنتی ایران مثل یلدا و نوروز نمی‌کردم. همه چیز برایم عادی اما لذت‌بخش بود. راستش را بخواهید، دردسری برایم نداشت! پدر و مادرم بساط را فراهم می‌کردند و من فقط کیف می‌کردم: از گرمای کرسی لذت می‌بردم و آجیل و هندوانه می‌خوردم. درست مثل ماهی‌ای که در آب زندگی می‌کند اما شاید قدر و معنی آب را نداند.

بزرگ‌تر که شدم و ازدواج کردم، نوبت من بود که در آماده‌سازی این مراسم مشارکت کنم. آن سال‌ها در ایران، شرکت‌های بزرگی مثل IOEC و مپنا معمولاً بسته‌های آجیل و میوه به کارکنان می‌دادند. ما هم با همان سور و سات سوار ماشین می‌شدیم و می‌رفتیم خانه پدری لیلا. خواهر و برادرهای لیلا هم می‌آمدند و هرکس گوشه‌ای از کار را می‌گرفت. دور هم خوش می‌گذراندیم، دلی از عزا در می‌آوردیم و بخش مهم ماجرا هم تفأل لیلا به دیوان حافظ بود. بعضی سال‌ها هم به خانه پدری من می‌رفتیم و جای مادر مرحومم را -که یادش همیشه گرامیست- خالی می‌کردیم.

اما در این چند سالی که به استانبول مهاجرت کرده‌ایم، تازه معنی عمیق این مراسم را می‌فهمم.

سال اول مهاجرت، دوستانمان در گوشه و کنار این شهر پهناور پراکنده بودند. تهران شهر بزرگی است، اما استانبول حدود ۵ برابر تهران وسعت دارد! ما در سمت آسیایی بودیم و اغلب دوستان در سمت اروپایی؛ برای همین نشد که دور هم جمع شویم. اما خوشبختانه سال بعد، بیشتر دوستانمان در سمت آسیایی خانه خریدند و توانستیم اولین جشن یلدا را در منزل هم‌کلاسی دوران دبستان لیلا، همراه با سه خانواده ایرانی دیگر برگزار کنیم. هم از انار و هندوانه و شام مفصل لذت بردیم و هم از اینکه بچه‌ها می‌توانستند دوستان هم‌زبانشان را ببینند. آن سال بچه‌ها با هم فارسی حرف می‌زدند، چون هنوز ترکی‌شان قوی نشده بود.

سال‌های بعد اما ماجرا جالب‌تر شد. جشن را به دل طبیعت و پارک جنگلی آیدوس (Aydos) در استانبول بردیم. آتش روشن کردیم، منقل به راه انداختیم و جای شما خالی، کباب «کوفته یوسف» (رستوران معروف ترکی) و ماهی‌هایی که یاسر صید کرده بود را به سیخ کشیدیم. (یاسر در تهران مدیرعامل یک شرکت صنعتی بود، اما اینجا برای اینکه حوصله‌اش سر نرود و تفریحی داشته باشد، به عشق قدیمی‌اش یعنی ماهیگیری رو آورده).

هوا سردِ سرد بود و گرمای آتش لذت‌بخش. تا دیروقت گفتیم و خندیدیم. اما نکته‌ای که کم‌کم توجهم را جلب کرد، تغییر زبان بچه‌ها بود. سال‌های اول فارسی حرف می‌زدند، اما امسال دیدم که بچه‌ها بیشتر با هم ترکی صحبت می‌کنند. اولش برایم شوکه‌کننده بود، اما حالا برایم عادی شده. بالاخره آن‌ها قرار است در این جامعه زندگی کنند، درس بخوانند و کار کنند. اما…

اما نباید زبان مادری‌شان فراموش شود. اینجاست که فکر کردم باید فکری به حال زبان فارسی‌شان بکنیم. (من خودم نسخه ترکی دوره‌های A1 و A2 را برای استفاده شخصی پسرم آماده کردم و آن را در اختیار دوستانی که می‌خواهند به فرزندانشان فارسی یاد بدهند هم قرار می‌دهم).

حالا و اینجا، در غربت، معنی این جشن ۵۰۰۰ ساله را با تمام وجود حس می‌کنم. جشنی که از آیین زرتشت هم قدیمی‌تر است و جغرافیایی بسیار گسترده‌تر از مرزهای سیاسی امروز ایران دارد. یلدا بهانه‌ای است برای اینکه فراموش نکنیم کجایی هستیم.

یلدایتان مبارک و دلتان گرم.


چند پیشنهاد برای شب یلدای شما:

🎵 موسیقی: آهنگ شب یلدای «بابک افرا» را حتماً گوش کنید. (یک پُز هم بدهم: با بابک در دانشکده صنایع هم‌کلاسی بودم. آن موقع‌ها برای دل خودش می‌زد و می‌خواند تا اینکه یک‌دفعه دیدیم تبدیل به یک خواننده معروف و محبوب شد). برای شنیدن بقیه آهنگ‌های منتخب شب یلدا می‌توانید به این لینک سر بزنید: مجموعه آهنگ‌های یلدا در SurfIran

💌 کارت تبریک: اگر می‌خواهید برای دوستان ایرانی‌تان کارت تبریک دیجیتال (همراه با موزیک) بفرستید، این سایت گزینه‌های رایگان و جذابی دارد: کارت پستال‌های دیجیتال یلدا


🍉 پی‌نوشت: گشتی در ایران (یلدا در شهرهای دیگر چه رنگی است؟)

یلدا فقط خوردن هندوانه نیست؛ بهانه‌ای است برای قصه‌گویی و دورهمی. جالب است بدانید که این جشن ۵۰۰۰ ساله در هر گوشه از ایران، عطر و بوی خاص خودش را دارد. بیایید با هم سری به آداب و رسوم شهرهای مختلف بزنیم:

  • گیلان (فال پوست هندوانه): در برخی روستاهای گیلان، هندوانه فقط برای خوردن نیست! جوانان دم‌بخت پوست هندوانه را به چهار قسمت می‌کنند و پشت سرشان می‌اندازند. اگر هر چهار قطعه از طرف سبز آن بیفتد، یعنی نیت‌شان خیر است و بخت‌شان بلند. همچنین فرستادن «ماهی سفید» تزیین شده برای نوعروسان، از رسم‌های زیبای این خطه است.
  • همدان (شام محبت): همدانی‌ها رسم بسیار زیبایی دارند. اگر بین دو خانواده کدورتی باشد، بزرگترها در شب یلدا آنها را برای خوردن «شام محبت» (معمولاً کله‌پاچه یا برنج) دعوت می‌کنند تا صلح و آشتی برقرار شود. شعری هم دارند که می‌گوید: «سیب سردی، انار نامردی، “به” به دستم بده اگر مردی!»
  • شیراز (فال کلوک): شیرازی‌ها سفره‌شان را با حلواهای سنتی مثل «قصبک» و «برنجک» رنگین می‌کنند. رسم خاص آنها «فال کلوک» است؛ خانم‌ها نشانه‌هایی را در یک کوزه بزرگ (کلوک) می‌اندازند و یک دختربچه نشانه‌ای را بیرون می‌آورد تا فالی از حافظ به نام صاحب آن نشانه خوانده شود.
  • اصفهان (عمو چله): اصفهانی‌های قدیم شب چله را به دو بخش «چله زری» (مؤنث) و «عمو چله» (مذکر) تقسیم می‌کردند. آنها رختخواب‌ها را جلوی آفتاب پهن می‌کردند تا به استقبال عمو چله بروند و معتقد بودند گرمای کرسی در این شب، بهترین جای دنیاست.
  • قزوین (ننه سرما): مادربزرگ‌های قزوینی افسانه‌های شیرینی دارند؛ می‌گویند اگر در این شب ننه سرما گریه کند، باران می‌بارد؛ اگر پنبه‌های لحافش بیرون بریزد، برف می‌آید و اگر گردنبند مرواریدش پاره شود، تگرگ می‌بارد.
  • خوزستان و هرمزگان (قارون و دریا): در جنوب ایران، یلدا طعم دریا می‌دهد. مردم هرمزگان با غذاهای دریایی مثل «هواری ماهی» و ساز و آواز جنوبی جشن می‌گیرند. در اهواز هم افسانه‌ای قدیمی درباره «قارون» وجود دارد که در لباس هیزم‌شکن می‌آید و تکه‌های چوب را برای فقرا به طلا تبدیل می‌کند.
  • کهگیلویه و بویراحمد (افسانه احمعیل و مهمعیل): اینجا سرزمین «متیل» (قصه‌های کهن) است. افسانه‌ای دارند درباره دو برادر که آتشی را به کوه پرت می‌کنند؛ اگر به خشکی بخورد زمستان سرد و خشک است و اگر به دریا بخورد، سالی پرباران در پیش است. آش دوغ و شله ماش غذای اصلی یلدای این دیار است.

شما هم اگر از شهر خودتان رسم خاصی دارید، برایمان بنویسید. یلدا یعنی همین تفاوت‌های قشنگ که ما را دور یک کرسی گرم جمع می‌کند.


🎁 هدیه ما به شما: شما هم به جشن یادگیری زبان و ادبیات فارسی دعوتید. به مناسبت یلدا، می‌توانید از کد تخفیف زیر برای تمام دوره‌های ما استفاده کنید.کد تخفیف:YALDA404 - ۱۵٪ تخفیف روی تمام دوره‌ها – (معتبر تا اول ژانویه ۲۰۲۶)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا