فیلم ماهیها عاشق میشوند از نظر پیوند میان فرم و محتوا اثری قابل تامل است که قطعاً مطالعه و واکاوی ویژگیهای چندلایه فرمی و محتوایی آن میتواند بهانه انجام مطالعات دقیقتر سینمایی در حوزهٔ پیوند میان جغرافیا، فرهنگ، پوشش، سبک زندگی و به خدمت گرفتن این همه در دل داستانپردازی و کارگردانی است. از بازیها و کارگردانی و فیلمنامهنویسی در این فیلم بسیار گفته شده بیش از اینها هم میتوان گفت. اما دو محور مهم در فیلم جغرافیای استان گیلان و فرهنگ گیلکی و البته اهمیت آشپزی و طبخ و تناول غذا در این خطه است.
در بسیاری از آثار سینمایی جغرافیا امری تزئینی است برای رسیدن به آب و رنگ بهتر و متنوعتر و البته که غذا پختن و غذا خوردن فرصتی است برای بیان چند دیالوگ بین چند بازیگر و یا رنگ و لعاب بخشیدن به سفره و میز برای تنک و لخت به نظرنرسیدن صحنه فیلم. در آثاری از جنس ماهی ها عاشق می شوند اما ماجرا کمی درونیتر و پیچیدهتر است و غذا و لوکیشن تبدیل به بخشی اساسی از داستان میشود. مولفهای که هم شخصیت میسازد و هم شخصیت معرفی میکند، هم موقعیت داستانی ایجاد میکند، هم گرهافکنی میکند و هم گره گشایی را رقم میزند. و البته که جهان اصلی داستان را یکجا در آغوش میگیرد.
گرهٔ اصلی داستان در فیلم چیست؟ عزیز (رضا کیانیان) به عنوان صاحب ملک رستورانی با مدیریت آتیه (رویا نونهالی) بعد از سالها به ایران برگشته است.
- گرهٔ داستان از نظر آتیه آن است که آیا عزیز ملک به رایگان در اختیار آتیه را پس میگیرد و رستوران را تعطیل میکند یا نه؟ اینجا تعطیلی رستوران به عنوان محل طبخ غذاهای لذیذ گیلانی یک دغدغه مهم است.
- عزیز اما در شش و بش آن است که آیا میتواند دل آتیه را به دست بیاورد و به عشق قدیمیاش برسد یا نه؟ اینجا هم غذا و رستوران نقش کلیدی دارد، چرا که رستوران و اتاقهای طبقه دوم آن محل اقامت عزیز و تناول کردن غذاهایی از جنس هنر و عشق است.
پس از یک طرف آتیه در کنار عشقی که به عزیز دارد، به دلیل اینکه عزیز او را رها کرده و رفته، امیدی به بخش مثبت حضور او ندارد و فرضش بر این است که بساط رستوران و عشق ورزی به واسطه آشپزی و طبخ غذاهای متنوع که هم خوراک جسم است و هم خوراک روان، برچیده خواهد شد. پس قبل از اینکه به عشق فکر کند، به آوارگی فکر میکند. پس با تاکید مجدد یادآوری کنیم که اینجا ادامه کار رستوران و عشق ورزی به واسطه غذا است که گره اصلی در روان آتیه را شکل داده است.
رستوران و آشپزی و غذا پختن و غذا خوردن به شکل یک آئین نه تنها از خطر مصون میمانند، بلکه خودشان تبدیل به آغوشی میشوند برای کنار هم نگه داشتن انسانها و فراهم کننده بساط تبادل احساس و زندگی
این در کنار حس سرکوب شدهای است که او به عزیز دارد. از سوی دیگر عزیز که نمیداند آتیه چه برخوردی با او خواهد کرد، آن هم بعد از رفتن و ترک شهر کردن بیخبرش در جوانی و ازدواج ناخواسته آتیه و… که احساس گناه و کم کاری را برای عزیز در پی دارد، تنها یک راه پیش رو دارد. ورود به جهان رستوران آتیه و قرار گرفتن در مسیر تبادل انرژیهای رنگ به رنگ و دل دلی کننده به واسطه طبخ و سرو غذا در ظروف دلبر و اشتها برانگیز و زیبا. تمام شخصیتهای داستان هم در تلاش هستند که پای عزیز را به جهان آرامش بخش رستوران باز کنند، بلکه در دل این اتمسفر و گفتوگو میان آتیه و عزیز، راه درست پیش رو قرار گیرد.
در واقع همان چیزی که در خطر است، خودش راهحل ماجرا است، خودش گرهگشا است، خودش واسطه تبادل حسی است، خودش دنیا دنیا حرف را منتقل میکند، خودش جهان سرد و پر از نگرانی را به جهانی پر از گرمی و شور و دوستی بدل میکند، و خودش دو عاشق قدیمی را به هم میرساند. در نهایت رستوران و آشپزی و غذا پختن و غذا خوردن به شکل یک آئین نه تنها از خطر مصون میمانند، بلکه خودشان تبدیل به آغوشی میشوند برای کنار هم نگه داشتن انسانها و فراهم کننده بساط تبادل احساس و زندگی. اما استفاده از تنوع رنگ و شیوه زیست زندگی بخش گیلکی در فیلم به همینجا ختم نمیشود.
جدای از اتمسفر در آغوش گیرنده فرهنگ و جغرافیای گیلان، در طراحی صحنه و نور و لباس هم رفیعی به ظرافت و دقت عمل کرده است. از انتخاب لباس زنان در رستوران آتیه و تضاد آن با لباسهای عبوس و تلخ عزیز از فرنگ برگشته که همزمان با تغییر روحیات و روان شخصیتش به سمت رنگهای گرم و پذیراتر سوق پیدا میکند تا بازی با زنگ و نور و سایه روشنها در فضای رستوران و بیرون از آن و… همگی در خدمت شخصیتپردازی، فضاسازی و جانبخشی به بنا و تصویر هستند.
منبع: فیلیمو شات
برشی از این فیلم: