زندگینامه‌یِ سَعدیBiography of Saadi

برو به: 12345

گوش کنیدListen

گوش کنید و بخوانید.Listen and read.

[00:02.01]ایران سرزمینِ شاعرانِ بزرگ
[00:08.10]و فارسی زبانِ شِعر است.
[00:15.21]تاکنون شاعرانِ زیادی
[00:20.31]به زبان فارسی شعر گفته‌اند.
[00:26.55]شعرهای اَغلبِ آنان نیز زیباست.
[00:35.04]اما شعر و سُخَن بعضی از آن‌ها
[00:41.46]جایِ خاصّی در زبانِ فارسی دارد.
[00:51.30]سَعدی از مهم‌ترین شاعرانِ ایران است.
[00:58.53]اُستادانِ اَدَبیّات
[01:01.68]او را
[01:02.94]از پایه‌های ادبیّاتِ فارسی می‌دانند.
[01:10.29]حتّی سَعدی را
[01:13.41]خُداوَندِ سُخَن نامیده‌اند.
[01:19.14]گُلستان و بوستان
[01:22.26]مهم‌ترین کتاب‌های سَعدی هستند.
[01:28.23]این دو کتاب
[01:29.97]در زمان‌های مُختَلِف
[01:33.66]به زبان‌های گوناگون دنیا
[01:38.28]تَرجُمه شده‌اند.
[01:43.26]سَعدى حدودِ هَشت‌صد سالِ پیش
[01:49.17]در شیراز به دنیا آمد.
[01:53.82]روزهای خوبِ کودکی را
[01:57.63]در کنارِ پدر و مادر گُذَراند؛
[02:02.79]روزهایی که
[02:05.10]مثلِ عُمرِ گُلِ سُرخ
[02:09.42]کوتاه بودند.
[02:12.57]در دَوازده سالِگی
[02:15.06]پدرش را از دست داد.
[02:19.32]سعدی در شیراز دَرس خواند.
[02:23.88]شاگردِ خوبی بود،
[02:26.85]اما بر خَلافِ دوستانش
[02:31.47]نِمی‌خواست تمامِ روز را
[02:35.37]تنها با درس خواندن
[02:38.55]یا بازی بِگُذَراند.
[02:43.32]او کُنجکاو بود؛
[02:47.28]زیاد گَردِش می‌کرد،
[02:50.97]زندگیِ مردم را از نزدیک می‌‌دید
[02:56.76]و هر چیزِ کوچکی
[03:00.03]او را به فکر کردن وا می‌‌داشت.
[03:08.16]وقتی به بیست سالگی رسید،
[03:12.54]برای اِدامه‌یِ تَحصیل
[03:16.47]به دانشگاهِ نِظامیه‌ی بَغداد رفت.
[03:24.03]آن روزها،
[03:25.77]نظامیه،
[03:27.63]دانشگاهِ بزرگ و مُهمّی بود.
[03:33.36]سعدی در نِظامیه
[03:36.18]زبانِ عَرَبی،
[03:38.61]قُرآن
[03:39.72]و درس‌هایِ دینی آموخت.
[03:44.16]او خیلی با اِستِعداد بود،
[03:50.61]از این‌رو
[03:52.29]به زودی همه او را شناختند.
[03:58.17]از اِبتدای جوانی
[04:02.07]او شعرهای زیبایی می‌سُرود.
[04:07.62]دوستانش به دورِ او جمع می‌شدند
[04:13.92]و به شعرهایش گوش می‌کردند.
[04:20.55]بیشترِ هَمکِلاسی‌هایِ سعدی
[04:25.62]بعد از تَمام‌شدنِ درس‌هایشان
[04:30.39]به سُراغِ زندگی خود رفتند؛
[04:34.83]بَعضی‌ها گوشه‌نِشین شدند
[04:38.85]و بَعضی‌ها عالِمِ دین.
[04:44.31]اما سعدی کسی نبود که
[04:48.09]در یک جا آرام بگیرد
[04:51.33]و فَقَط به آینده‌یِ خودش فکر کند.
[04:57.66]او می‌خواست دنیا را بشناسد.
[05:02.25]می‌خواست مردمِ جَهان را بِبینَد.
[05:07.74]بنابراین
[05:09.36]از شهری به شهرِ دیگر سَفَر کرد.
[05:14.10]بیابان‌ها،
[05:15.99]دَشت‌ها
[05:17.79]و دریاها را زیرِ پا گذاشت؛
[05:22.83]با فَرهَنگ‌های مُختَلِف آشنا شد؛
[05:29.46]زندگیِ پادشاهان،
[05:33.06]دُزدان،
[05:34.83]عابِدان،
[05:36.57]گِدایان
[05:38.52]و پِیروانِ دین‌های مختلف را
[05:44.28]از نزدیک مُشاهِده کرد.
[05:49.86]سفرهای دور و دِرازِ او
[05:54.27]بیشتر از بیست سال طول کشید.
[05:58.74]او شهرها و کِشوَرهای مُختَلِفی را
[06:05.58]زیرِ پا گُذاشت.
[06:08.61]جاهایی مِثلِ
[06:10.86]دَمِشق،
[06:12.57]موصِل،
[06:14.70]شام،
[06:16.56]حِجاز،
[06:18.27]یَمَن،
[06:20.22]روم،
[06:22.14]هند
[06:23.67]و غیره را
[06:26.55]از نزدیک دید.
[06:29.49]گفت‌وگو با مردم
[06:32.58]او را به قِصّه‌گویی تَوانا
[06:36.99]تَبدیل کرد.
[06:41.97]سَرانجام بعد از سی سال
[06:46.17]به شیراز بازگشت.
[06:50.01]به پَنجاه سالگی رسیده بود؛
[06:53.67]اما هَنوز بویِ گُل‌های شیراز،
[07:00.15]خاطِره‌های شیرین کودکی را
[07:05.58]به یادش می‌‌آوَرد:
[07:09.15]خاطره‌های مَکتَب،
[07:12.39]خاطره‌ی گَشت و گُذارها
[07:16.53]و حتی خاطره‌ی روزی که
[07:21.21]در بازار دستِ پدر را رَها کرد
[07:25.95]و گُم شد.
[07:28.26]حالا دیگر فقط عِدّه‌ی کَمی
[07:32.88]او را می‌شناختند.
[07:36.42]او سال‌های جوانی را
[07:40.38]در سفر گُذرانده بود،
[07:44.25]حالا در شیراز
[07:46.74]هیچ‌کس او را نمی‌شناخت
[07:51.12]و هیچ‌کس نمی‌دانست که او
[07:55.44]با چه اَرمَغانی از سفر آمده است.
[08:01.00]

راهنمای مطالعهReading Guide

یک بار دیگر متن را بخوانید و کلمات و عبارات جدید را به خاطر بسپارید.Read the text again and remember the new words and phrases.
ایران سرزمینِ شاعرانِ بزرگ و فارسی زبانِ شِعر است. تاکنون شاعرانِ زیادی به زبان فارسی شعر گفته‌اند. شعرهای اَغلبِ آنان نیز زیباست. اما شعر و سُخَن بعضی از آنها جایِ خاصّی در زبانِ فارسی دارد.

سَعدی از مهم‌ترین شاعرانِ ایران است. اُستادانِ اَدَبیّات او را از پایه‌های ادبیّاتِ فارسی می‌دانند. حتّی سَعدی را خُداوَندِ سُخَن نامیده‌اند. گُلستان و بوستان مهم‌ترین کتاب‌های سَعدی هستند. این دو کتاب در زمان‌های مُختَلِف به زبان‌های گوناگون دنیا تَرجُمه شده‌اند.

سُخَن: گُفتار، کلامspeech
پایه: اساس، بنیادfoundation, base
خُداوَند: صاحبmaster, lord
گُلستان: باغ گل‌هاgarden of flowers
بوستان: باغ، پارکorchard
مُختَلِف: گوناگون، متنوعdifferent, various
سَعدى حدودِ هَشت‌صد سالِ پیش در شیراز به دنیا آمد. روزهای خوبِ کودکی را در کنارِ پدر و مادر گُذَراند؛ روزهایی که مثلِ عُمرِ گُلِ سُرخ کوتاه بودند. در دَوازده سالِگی پدرش را از دست داد.
عُمر: زندگی، دورانِ زندگیlife, lifespan
سُرخ: قرمزred
پدرش را از دست داد: پدرش فوت کردhis father passed away
سعدی در شیراز دَرس خواند. شاگردِ خوبی بود، اما بر خَلافِ دوستانش نِمی‌خواست تمامِ روز را تنها با درس خواندن یا بازی بِگُذَراند. او کُنجکاو بود؛ زیاد گَردِش می‌کرد، زندگیِ مردم را از نزدیک می‌‌دید و هر چیزِ کوچکی او را به فکر کردن وا می‌‌داشت.
بر خَلافِ: بر عَکسِ، مُتفاوت ازunlike, contrary to
کُنجکاو: جُستجوگر، علاقه‌مند به دانستنcurious, inquisitive
وا داشتن: وادار کردن، مجبور کردنto compel, to encourage
وقتی به بیست سالگی رسید، برای اِدامه‌یِ تَحصیل به دانشگاهِ نِظامیه‌ی بَغداد رفت. آن روزها، نظامیه، دانشگاهِ بزرگ و مُهمّی بود. سعدی در نِظامیه زبانِ عَرَبی، قُرآن و درس‌هایِ دینی آموخت.
تَحصیل: آموزش، یادگیریeducation, studying
نِظامیه: دانِشگاهِ مَشهور در دورانِ اسلامیa famous medieval Islamic university
آموختن: یاد گرفتنto learn
او خیلی با اِستِعداد بود، از این‌رو به زودی همه او را شناختند. از اِبتدای جوانی او شعرهای زیبایی می‌سُرود. دوستانش به دورِ او جمع می‌شدند و به شعرهایش گوش می‌کردند.
با اِستِعداد: باهوشtalented, gifted
سُرودن: شعر گفتن، نَظم کردنto compose poetry
بیشترِ هَمکِلاسی‌هایِ سعدی بعد از تَمام‌شدنِ درس‌هایشان به سُراغِ زندگی خود رفتند؛ بَعضی‌ها گوشه‌نِشین شدند و بَعضی‌ها عالِمِ دین. اما سعدی کسی نبود که در یک جا آرام بگیرد و فَقَط به آینده‌یِ خودش فکر کند. او می‌خواست دنیا را بشناسد. می‌خواست مردمِ جَهان را بِبینَد.
به سُراغِ چیزی رفتن: دُنبالِ چیزی رفتن، مَشغولِ چیزی شدنto pursue something, to go after something
گوشه‌نِشین: دور از اِجتماعrecluse, hermit
عالِم: دانِشمندscholar
عالِمِ دین: دانِشمند مَذهَبی، فَقیهreligious scholar, theologian
آرام گرفتن: در جایی ماندنto settle down
بنابراین از شهری به شهرِ دیگر سَفَر کرد. بیابان‌ها، دَشت‌ها و دریاها را زیرِ پا گذاشت؛ با فَرهَنگ‌های مُختَلِف آشنا شد؛ زندگیِ پادشاهان، دُزدان، عابِدان، گِدایان و پِیروانِ دین‌های مختلف را از نزدیک مُشاهِده کرد.
زیرِ پا گذاشتن: رفتن، گُذَر کردنto cross, to journey through
عابِد: پرستندهworshipper, devout person
گِدا:‌ فَقیری که برای زندگی از دیگران کُمک می‌گیردbeggar, destitute person
پِیرو: دُنبال‌کُننده (یک دین یا فردِ خاص)follower, adherent
مُشاهِده کردن: دیدنto observe, to witness
سفرهای دور و دِرازِ او بیشتر از بیست سال طول کشید. او شهرها و کِشوَرهای مُختَلِفی را زیرِ پا گُذاشت. جاهایی مِثلِ دَمِشق، موصِل، شام، حِجاز، یَمَن، روم، هِند و … را از نزدیک دید. گفت‌وگو با مردم او را به قِصّه‌گویی تَوانا تَبدیل کرد.

🗺️

دَمِشق: پایتخت سوریه
Damascus (capital of Syria)
موصِل: شهری در عراق
Mosul (a city in Iraq)
شام: سوریه‌ی بزرگ، شامِلِ سوریه، لُبنان، فِلِسطین و اُردُن)
Sham (Greater Syria, historical Levant region)
حِجاز: غربِ عَرَبِستان، شاملِ مَکّه و مَدینه
Hejaz (western Saudi Arabia, including Mecca and Medina)
یَمَن: کشوری در جنوب‌ِغربیِ شِبه‌جزیره‌ی عَرَبِستان
Yemen (a country in the southwestern Arabian Peninsula)
روم: اِمپِراتوریِ رومِ شرقی یا بیزانس (شامِلِ تُرکیه، یونان و بالکانِ اِمروزی)
the Byzantine Empire (including modern-day Türkiye, Greece, and the Balkans)
هِند
India
دور و دِراز: طولانی، گُستَردهlong and extensive
طول کشیدن: اِدامه داشتن، زمان بُردنto last, to take time
قِصّه‌گو: داستان‌گوstoryteller, narrator
تَبدیل کردن: تَغییر دادن، دِگَرگون کردنto transform, to turned into
سَرانجام بعد از سی سال به شیراز بازگَشت. به پَنجاه سالگی رسیده بود؛ اما هَنوز بویِ گُل‌های شیراز، خاطِره‌های شیرین کودکی را به یادش می‌‌آوَرد: خاطره‌های مَکتَب، خاطره‌ی گَشت و گُذارها و حتی خاطره‌ی روزی که در بازار دستِ پدر را رَها کرد و گُم شد. حالا دیگر فقط عِدّه‌ی کَمی او را می‌شناختند. او سال‌های جوانی را در سفر گُذرانده بود، حالا در شیراز هیچ‌کس او را نمی‌شناخت و هیچ‌کس نمی‌دانست که او با چه اَرمَغانی از سفر آمده است.
سَرانجام: در پایانat last, finally
خاطِره: یادremembrance
مَکتَب: مدرسه سنّتیtraditional school
گَشت و گُذار: سفر،  گَردش، پَرسه زدنwandering, strolling
رَها کردن: وِل کردنto let go, to abandon
اَرمَغان: هَدیه، سوغات، یادِگاریgift, offering, souvenir
مدارس نظامیه

تمرینPractice

به این سئوالات پاسخ دهید.Answer these questions.
  1. سعدی در کودکی چه ویژگی‌هایی داشت؟
  2. سعدی در جوانی در کجا تحصیل کرد و چه درس‌هایی خواند؟
  3. چرا سعدی به سفر پرداخت؟
  4. سعدی به چه جاهایی سفر کرد و چه مشاهده‌هایی داشت؟
  5. چرا هنگامی که سعدی به شیراز برگشت، کسی او را نمی‌شناخت؟

واژهVocab

بیایید یک‌بار دیگر لغات و عبارات این درس را مرور کنیم.Let's review the words and expressions of this lesson once more.

کلمه ها و عبارت هایی که دو ستاره (**) دارند در گفتگوی روزمره کاربرد خیلی زیادی دارند و مهم است که آنها را یاد بگیریم و بتوانید در جمله به کارشان ببرید.
کلمه ها و عبارت هایی که یک ستاره (*) دارند در درجه دوم اهمیت هستند. خوب است معنای آنها را یاد بگیریم و با کاربردشان آشنا شویم.
کلمه هایی که بدون ستاره هستند کاربرد کمتری در گفتگو دارند و اگر آنها را حفظ نکنید اشکالی ندارد.

بخشمهمّفارسیEnglish
P1سُخَن: گُفتار، کلامspeech
P1پایه: اساس، بنیادfoundation, base
P1خُداوَند: صاحبmaster, lord
P1گُلستان: باغ گل‌هاgarden of flowers
P1بوستان: باغ، پارکorchard
P1*مُختَلِف: گوناگون، متنوعdifferent, various
P1**عُمر: زندگی، دورانِ زندگیlife, lifespan
P1سُرخ: قرمزred
P1پدرش را از دست داد: پدرش فوت کردhis father passed away
P1*بر خَلافِ: بر عَکسِ، مُتفاوت ازunlike, contrary to
P1*کُنجکاو: جُستجوگر، علاقه‌مند به دانستنcurious, inquisitive
P1*وا داشتن: وادار کردن، مجبور کردنto compel, to encourage
P1*تَحصیل: آموزش، یادگیریeducation, studying
P1نِظامیه: دانِشگاهِ مَشهور در دورانِ اسلامیa famous medieval Islamic university
P1آموختن: یاد گرفتنto learn
P1*با اِستِعداد: باهوشtalented, gifted
P1سُرودن: شعر گفتن، نَظم کردنto compose poetry
P1*به سُراغِ چیزی رفتن: دُنبالِ چیزی رفتن، مَشغولِ چیزی شدنto pursue something, to go after something
P1گوشه‌نِشین: دور از اِجتماعrecluse, hermit
P1عالِم: دانِشمندscholar
P1عالِمِ دین: دانِشمند مَذهَبی، فَقیهreligious scholar, theologian
P1*آرام گرفتن: در جایی ماندنto settle down
P1زیرِ پا گذاشتن: رفتن، گُذَر کردنto cross, to journey through
P1عابِد: پرستندهworshipper, devout person
P1*گِدا:‌ فَقیری که برای زندگی از دیگران کُمک می‌گیردbeggar, destitute person
P1پِیرو: دُنبال‌کُننده (یک دین یا فردِ خاص)follower, adherent
P1*مُشاهِده کردن: دیدنto observe, to witness
P1دور و دِراز: طولانی، گُستَردهlong and extensive
P1**طول کشیدن: اِدامه داشتن، زمان بُردنto last, to take time
P1قِصّه‌گو: داستان‌گوstoryteller, narrator
P1*تَبدیل کردن: تَغییر دادن، دِگَرگون کردنto transform, to turned into
P1دَمِشق: پایتخت سوریهDamascus (capital of Syria)
P1موصِل: شهری در عراقMosul (a city in Iraq)
P1شام: سوریه‌ی بزرگ، شامِلِ سوریه، لُبنان، فِلِسطین و اُردُن)Sham (Greater Syria, historical Levant region)
P1*حِجاز: غربِ عَرَبِستان، شاملِ مَکّه و مَدینهHejaz (western Saudi Arabia, including Mecca and Medina)
P1یَمَن: کشوری در جنوب‌ِغربیِ شِبه‌جزیره‌ی عَرَبِستانYemen (a country in the southwestern Arabian Peninsula)
P1*روم: اِمپِراتوریِ رومِ شرقی یا بیزانس (شامِلِ تُرکیه، یونان و بالکانِ اِمروزی)the Byzantine Empire (including modern-day Türkiye, Greece, and the Balkans)
P1**هِندIndia
P1**سَرانجام: در پایانat last, finally
P1خاطِره: یادremembrance
P1مَکتَب: مدرسه سنّتیtraditional school
P1گَشت و گُذار: سفر، گَردش، پَرسه زدنwandering, strolling
P1رَها کردن: وِل کردنto let go, to abandon
P1اَرمَغان: هَدیه، سوغات، یادِگاریgift, offering, souvenir
Post a comment

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا