گوش کنید و بخوانید. | Listen and read. |
یک بار دیگر متن را بخوانید و کلمات و عبارات جدید را به خاطر بسپارید. | Read the text again and remember the new words and phrases. |
صدایی به گوش نمیرسد. همه در خواب هستند. زمین تا دوردستها پیداست: صاف و یکنواخت و آسمان لاجوردی و بیانتها. نَسیمی میآید و شنها مثل سربازهای خوابآلوده به دنبالش میروند. بوتههای خار تکانی میخورند و بیدار میشوند. |
| ||||||||||||||
نسیم به آرامی از تپههای شنی بالا میرود و دور میشود. ستارهها مثل فانوس یکی یکی خاموش میشوند و خورشید از انتهای کویر طلوع میکند. بیابان روز تازهای را آغاز کرده است. |
| ||||||||||||||
بیابان سرزمینی بیآب است. سرزمینی تشنه با تَرَکخوردگیهایی که در زیر پا مثل برگهای پاییزی خش خش میکنند؛ با صفحههای چندضلعی نمک که در زیر نور آفتاب مثل برف میدرخشند؛ با شنهای نرم و روان و داغ؛ با باتلاقهای عمیق و بزرگی که هر چیز را در خود فرو میبرند. |
| ||||||||||||||
بیابان سرزمینی تنهاست. گیاهان کمی در آن میرویند و حیوانات کمی در آن زندگی میکنند. در بعضی قسمتها نه گیاهی هست و نه حیوانی. مخصوصاً در نمکزارها که به آن کویر می گویند. از نگاه مردم بیابان و کویر یک معنا دارد و گاهی به آن دشت یا صحرا هم میگویند. |
| ||||||||||||||
مردم فکر میکنند که بیابانهای ایران همیشه همین طور بودهاند: خشک و گرم. اما صدها هزار سال پیش در قسمتهای شرقی ایران دریای بزرگی وجود داشت. باران زیاد میبارید؛ در نتیجه دریا بزرگتر و عمیقتر شد. کمکم با گذشت زمان همه چیز تغییر کرد. هوا گرمتر و گرمتر شد. باران کمتر بارید و آبها بیشتر بخار شدند. دریا کوچک و کوچکتر شد تا دیگر هیچ اثری از آن باقی نماند. کف دریا خشک شد و به جای آن بیابان به وجود آمد. دریاچهی نمک و حوض سلطان شاید تنها یادگارهای آن دریای بزرگ باشند که در تابستان نیمه خشک و باتلاقی میشوند. |
|
ایران بیابانهای زیادی دارد. اما دشت کویر و دشت لوت از همه بزرگتر هستند. دشت کویر ۷۸ هزار کیلومتر مربع است و قسمتهایی از خُراسان، قُم، سِمنان، اِصفهان و یَزد را میپوشاند. یکی از بزرگترین باتلاقهای نمک جهان در این کویر قرار دارد که بسیار خطرناک است. |
| ||||||||||||
دشت لوت با حدود ۵۲ هزار کیلومتر مربع از بیابانهای گرم، پَست و بزرگ دنیاست. این بیابان قسمتهایی از کِرمان، خراسان و سیستان را میپوشاند. لوت به معنای بِرهنه و عُریان است. این نام با فقر گیاهی این بیابان تناسب دارد. اما بعضیها میگویند نام این بیابان از نام لوط، پیامبر خدا، گرفته شده است. توصیفی که از سرزمین مردم لوط در تورات و قرآن آمده است، به دشت لوت شباهت دارد. |
| ||||||||||||
مردمی که در اطراف بیابان لوت زندگی میکنند، آنجا را بیآب و عَلَف و وحشتناک میدانند. آنها معتقدند تا به حال هیچکس این بیابان را ندیده است و آن را نمیشناسد. واقعیت این است که گرمای شدید هوا و نبودن جادههای ارتباطی مناسب، سبب ناشناخته ماندن بعضی از قسمتهای این بیابان شده است. بعضیها معتقدند که گرمترین نقطهی دنیا در این بیابان است. |
|
به این سئوالات پاسخ دهید. | Answer these questions. |
بیایید یکبار دیگر لغات و عبارات این درس را مرور کنیم. | Let's review the words and expressions of this lesson once more. |
کلمه ها و عبارت هایی که دو ستاره (**) دارند در گفتگوی روزمره کاربرد خیلی زیادی دارند و مهم است که آنها را یاد بگیریم و بتوانید در جمله به کارشان ببرید.
کلمه ها و عبارت هایی که یک ستاره (*) دارند در درجه دوم اهمیت هستند. خوب است معنای آنها را یاد بگیریم و با کاربردشان آشنا شویم.
کلمه هایی که بدون ستاره هستند کاربرد کمتری در گفتگو دارند و اگر آنها را حفظ نکنید اشکالی ندارد.
بخش | مهمّ | فارسی | English |
---|---|---|---|
P1 | دوردست | distant, far | |
P1 | یکنواخت | uniform | |
P1 | لاجوردی: آبیِ پر رنگ | azure, dark blue | |
P1 | نَسیم | breeze | |
P1 | خوابآلوده | drowsy | |
P1 | بوته | bush | |
P1 | خار | thorn | |
P1 | فانوس: چراغ | lantern | |
P1 | کویر | desert | |
P1 | طلوع کردن | to rise {sun} | |
P1 | ** | بیابان | desert |
P1 | تَرَکخوردگی | crack | |
P1 | باتلاق | swamp | |
P1 | خش خش کردن | to crunch (sound) | |
P1 | صفحه | formation | |
P1 | چندضلعی | polygonal | |
P1 | * | شن | sand |
P1 | نمکزار | salt flat, salt pan | |
P1 | دشت | plain (desert) | |
P1 | صحرا | sahara | |
P1 | ** | عمیق | deep |
P1 | بخار | steam, vapor | |
P1 | * | بخار شد | evaporated |
P1 | اثری از آن باقی نماند: کاملاً ناپدید شد | no trace of it remained: It disappeared completely | |
P1 | دریاچهی نمک | salt lake | |
P1 | * | یادگار | relic, memento |
P1 | خُراسان: منطقهای تاریخی در شمال شرق ایران | a historical region in northeastern Iran | |
P1 | قُم: شهری مذهبی در مرکز ایران | a religious city in central Iran | |
P1 | سِمنان: استانی در شمال مرکزی ایران | a province in north-central Iran | |
P1 | اِصفهان: یکی از استانهای مهم در مرکز ایران با معماری تاریخی | an important province in central Iran with historical architecture | |
P1 | یَزد: استانی کویری با معماری سنتی | a desert province with traditional architecture | |
P1 | پَست | low-lying | |
P1 | کِرمان: استانی در جنوب شرقی ایران | a province in southeastern Iran | |
P1 | سیستان: بخشی از استان سیستان و بلوچستان در شرق ایران | part of Sistan and Baluchestan province in eastern Iran | |
P1 | بِرهنه: عُریان | naked | |
P1 | تورات | Hebrew Bible | |
P1 | تناسب داشتن | to be fit | |
P1 | عَلَف: خوراک چهارپایان؛ گیاه | grass | |
P1 | بیآب و علف: خشک و بیحاصل | barren, desolate |