نصر احمد و علاج خشم خودNasr b. Ahmad and the cure for his anger

مقدمهIntroduction

دربارهٔ داستان:

نصرِ احمد، پادشاه خردمند سامانی بود که زود خشمگین می‌‌شد. برای رفع این مشکل با خردمندان دربار مشورت کرد و از آن‌‌ها کمک خواست…
زمان: اوایل قرن چهارم هجری قمری
مکان: شهر بخارا

شخصیت‌‌ها:
  • نصرِ احمد: یکی از پادشاهان سامانی بود که از سال ۲۹۲ تا ۳۲۲ خورشیدی (۹۱۴ تا ۹۴۳ میلادی) فرمانروایی کرد. او به خاطر حمایت از هنر و ادبیات فارسی شهرت زیادی دارد.
  • ابوالفضل بلعمی: وزیر خردمند نصر احمد که در آن دوره نقش بسیار مهمی در گسترش دانش داشت.
  • بو طیِّبِ مُصعَبی: مسؤول «دیوان رسالت» در دربار نصر احمد بود. یعنی مسئول نامه‌‌نگاری‌‌های دربار بود.
  • احنفِ قیسِ: از بزرگان عرب که به صبر و بردباری شهرت داشت.
توصیه‌‌ها:
  • ما واژه‌‌هایی را که ممکن است معنی‌‌شان را ندانید معنی کرده‌‌ایم. اما برای فهمیدن متن لازم نیست که به معنی همه این واژه‌‌ها نگاه کنید. گاهی خودِ متن به شما کمک می‌‌کند تا معنای واژه را حدس بزنید. در این صورت نیازی نیست که از زیرنویس‌‌ها کمک بگیرید.
  • یکی از لذت‌‌های خواندن تاریخ بیهقی آشنا شدن با ساخت زبان در فارسی قدیم است. همانطور که خواهید دید دستور زبان در تاریخ بیهقی بسیار متنوع و متفاوت است. این موضوع ممکن است ابتدا شما را نگران کند، اما کم کم به آن عادت می‌‌کنید و حتی از آن لذت می‌‌برید. برای مثال، «که» در تاریخ بیهقی کاربردها و معانی مختلفی دارد. مثلاً گاهی در معنی «چون» به کار می‌‌رود. بافت متن به شما کمک می‌‌کند که معنی «که» را درست بفهمید.
اطلاعات تاریخی: دیوان رسالت

دیوان رسالت (chancery) یکی از مهم‌‌ترین نهادهای اداری در ساختار حکومت‌‌های اسلامی و ایرانی در دوره‌‌های میانه، به‌‌ویژه در حکومت‌‌هایی مانند سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و صفویان بود. این دیوان مسئولیت امور مکاتبات، نامه‌‌نگاری‌‌های دولتی، صدور احکام حکومتی و ارتباطات رسمی بین حاکم و سایر بخش‌‌های حکومت یا حکومت‌‌های دیگر را بر عهده داشت.

وظایف دیوان رسالت:

  • تنظیم و ارسال مکاتبات رسمی مانند احکام، فرمان‌‌ها، و نامه‌‌های حکومتی.
  • تنظیم روابط سیاسی بین حکومت مرکزی و ولایات و همچنین مکاتبات با سایر دولت‌‌ها.
  • نگارش منشورهای حکومتی و اسناد مهم مانند عزل و نصب مقامات.
  • حفظ و بایگانی اسناد و مکاتبات دولتی.
  • نظارت بر خط و ادبیات مکاتبات تا از نظر زبان و ادب فارسی یا عربی در بالاترین کیفیت باشند.

رئیس دیوان رسالت: رئیس این نهاد را معمولاً صاحب دیوان رسالت یا دبیر رسالت می‌‌نامیدند که شخصی باسواد، فاضل، و آگاه به فنون نگارش، زبان و ادب فارسی و عربی بود. این مقام معمولاً از میان دبیران و کاتبان برجسته انتخاب می‌‌شد و نفوذ بالایی در دربار داشت.

اهمیت دیوان رسالت:

  • سیاسی: به‌‌عنوان پل ارتباطی بین حاکم و ولایات یا حکومت‌‌های دیگر عمل می‌‌کرد.
  • فرهنگی: به ترویج و تثبیت زبان فارسی به‌‌عنوان زبان رسمی مکاتبات کمک می‌‌کرد.
  • اداری: مکاتبات و بایگانی اسناد حکومتی را نظم می‌بخشید و در کارآمدی حکومت نقش داشت.

گوش کنیدListen

[00:02.91]نصر احمد و علاج خشم خود.
[00:12.21]و چنان خواندم در اخبار سامانیان
[00:17.10]که نصرِ احمدِ سامانی
[00:20.64]هشت ساله بود
[00:22.80]که از پدر بماند،
[00:26.46]که احمد را به شکارگاه بکشتند
[00:30.48]و دیگر روز
[00:32.49]آن کودک را
[00:34.29]بر تخت مُلک بنشاندند
[00:37.32]به جای پدر.
[00:41.22]آن شیربچه
[00:43.50]مَلِک‌زاده‌ای
[00:45.18]سخت نیکو برآمد
[00:48.84]و بر همه آداب ملوک
[00:52.30]سوار شد
[00:53.49]و بی‌همتا آمد.
[00:56.55]اما در وی
[00:57.96]شَرارتی
[00:59.25]و زَعارتی
[01:00.93]و سَطوَتی
[01:02.49]و حِشمَتی
[01:03.90]به‌افراط بود،
[01:06.54]و فرمان‌های عظیم می‌داد
[01:10.17]از سرِ خشم،
[01:12.36]تا مردم از وی دررمیدند.
[01:17.73]و با این همه
[01:19.53]به خرد رُجوع کردی
[01:22.71]و می‌دانست که آن اخلاق
[01:25.80]سخت ناپسندیده است.
[01:32.28]یک روز خلوتی کرد با بلعمی
[01:36.42]_ که بزرگترْ وزیر وی بود_
[01:41.16]و بو طیِّبِ مُصعَبی،
[01:44.49]صاحبِ دیوانِ رسالت،
[01:48.51]و هر دو یگانۀ روزگار بودند
[01:53.31]در همۀ اَدَواتِ فضل.
[01:58.38]و حالِ خویش
[02:00.21]به‌تمامی با ایشان بِرانْد
[02:03.33]و گفت:
[02:04.83]«من می‌دانم
[02:07.11]که این که از من می‌رود
[02:09.60]خطایی بزرگ است،
[02:12.18]ولکن با خشمِ خویش برنیایم
[02:16.68]و چون آتشِ خشم بنشَست
[02:20.43]پشیمان می‌شوم
[02:22.20]و چه سود دارد،
[02:24.51]که گردن‌ها زده باشند
[02:27.00]و خانمان‌ها بکَنده
[02:29.94]و چوبْ بی‌اندازه به‌کار برده،
[02:35.13]تدبیرِ این کار چیست؟»
[02:39.72]ایشان گفتند:
[02:41.49]«مگر صواب آن است
[02:43.98]که خداوندْ
[02:45.69]ندیمانِ خردمندتر ایستانَد پیشِ خویش
[02:51.72]که در ایشان با خردِ تمام که دارند
[02:56.91]رَحمَت و رأفت و حِلم باشد،
[03:01.83]و دستوری دهد ایشان را تا بی‌حِشمَت،
[03:07.41]چون که خداوند در خشم شود،
[03:11.88]به‌افراط شِفاعت کنند
[03:15.39]و به ‌تَلَطُّفْ آن خشم را بنشانند
[03:19.98]و چون نیکویی فرماید
[03:23.22]آن چیز را در چشمِ وی بیارایند
[03:27.60]تا زیادت فرماید.
[03:31.08]چنان دانیم که چون برین جمله باشد
[03:35.04]این کار به‌صلاح باز آید.»
[03:40.98]نصر احمد را
[03:42.48]این اشارتْ سخت خوش آمد
[03:45.51]و گفتِ ایشان ‌را بپسندید
[03:48.75]و اِحماد کرد بر این‌چه گفتند،
[03:53.43]و گفت:
[03:54.48]«من چیزی دیگر بدین پیوندم
[03:58.26]تا کار تمام شود
[04:01.20]و به‌مغلَّظ سوگند خورم
[04:05.04]که هر چه من در خشمْ فرمان دهم
[04:09.33]تا سه روز آن‌ را امضا نکنند
[04:13.20]تا درین مدت
[04:15.03]آتشِ خشم من سرد شده باشد
[04:18.60]و شفیعان را سخن به‌ جایگاه افتد
[04:22.86]و آن‌گاه نظر کنم بر آن و پرسم،
[04:27.66]که اگر آن خشم به‌حق گرفته باشم
[04:31.77]چوب چندان زنند که کم از صد باشد
[04:36.51]و اگر به‌ناحق گرفته باشم
[04:39.72]باطل کنم آن عُقوبت را
[04:42.99]و برداشت کنم آن کسان را
[04:45.93]که در بابِ ایشان سیاست فرموده باشم،
[04:50.16]اگر لیاقت دارند برداشتن را.
[04:54.12]و اگر عقوبت بر مُقتَضای شریعت باشد
[04:59.10]_ چنانکه قُضّات حکم کنند_
[05:02.76]برانند.»
[05:08.43]بلعمی گفت و بوطیب که:
[05:12.69]«هیچ نمانْد
[05:14.70]و این کار به‌صلاح باز آمد»
[05:18.96]آنگاه فرمود و گفت:
[05:22.80]«باز گردید و طلب کنید
[05:26.07]در مملکتِ من خردمندترِ مردمان را،
[05:31.56]و چندان عدد که یافته آید
[05:35.07]به‌ درگاه آرند،
[05:37.29]تا آنچه فرمودنی است بفرمایم.»
[05:42.06]این دو مُحتَشم بازگشتند سخت شادکام
[05:47.16]و تَفحّص کردند جملۀ خردمندان مملکت را.
[05:52.86]و از جمله،
[05:54.09]هفتاد و اَند تن را به بخارا آوردند که
[05:59.22]رسمی و خاندانی و نعمتی داشتند،
[06:03.87]و نصرِ احمد را آگاه کردند،
[06:08.55]فرمود که
[06:10.71]«این هفتاد و اند تن را
[06:13.83]که اختیار کرده‌اید،
[06:16.23]یک سال ایشان را
[06:18.72]می‌باید آزمود
[06:21.36]تا تنی چند ازیشان بخردتر اختیار کرده آید.»
[06:28.50]و همچنین کردند
[06:30.96]تا از میانِ آن قوم
[06:33.66]سه پیر بیرون آمدند
[06:36.18]خردمندتر و فاضل‌تر و روزگار دیده‌تر.
[06:41.79]و ایشان را پیش نصر احمد آوردند
[06:45.27]و نصر یک هفته ایشان را می‌آزمود،
[06:49.65]چون یگانه یافت
[06:52.29]راز خویش با ایشان بگفت
[06:55.50]و سوگندِ سخت گران
[06:59.01]نُسخَت کرد به خطِ خویش
[07:02.25]و بر زبان براند،
[07:04.35]و ایشان را دستوری داد
[07:07.17]به شفاعت کردن در هر بابی
[07:11.52]و سخن فراخ‌تر بگفتن.
[07:15.72]و یک سال برین برآمد.
[07:19.47]نصرْ احنفِ قیسِ دیگر شده بود در حلم،
[07:27.15]چنانکه بدو مثل زدند.
[07:31.68]و اخلاق ناستوده
[07:35.19]به یک‌بار از وی دور شده بود.
[07:39.85]

راهنمای مطالعهReading Guide

و چنان خواندم در اخبار سامانیان که نصرِ احمدِ سامانی هشت ساله بود که از پدر بماند، که احمد را به شکارگاه بکشتند و دیگر روز آن کودک را بر تخت مُلک بنشاندند به جای پدر. آن شیربچه مَلِک‌‌زاده‌‌ای سخت نیکو برآمد و بر همه آداب ملوک سوار شد و بی‌‌همتا آمد.
از پدر بماند: پدرش را از دست دادhe was orphaned by his father’s death
سخت: بسیارvery, extremely
سخت نیکو برآمد:grew up to be highly accomplished
بر همه آداب ملوک سوار شدmastered all the customs of kings
اما در وی شَرارتی و زَعارتی و سَطوَتی و حِشمَتی به‌‌افراط بود، و فرمان‌‌های عظیم می‌‌داد از سرِ خشم، تا مردم از وی دررمیدند. و با این همه به خرد رُجوع کردی و می‌‌دانست که آن اخلاق سخت ناپسندیده است.
شَرارت: بدذاتیdevilry
زَعارت: بدخلقیbile
سَطوَت: اُبُهتpugnacity
حِشمَت: خشمaggressiveness
به‌‌افراط: بیش از اندازهexcessively
دررمیدند: وحشت کردند و دور شدندkept away from him in fear
رُجوع کردی: مراجعه می‌‌کردwould resort, would turn to
یک روز خلوتی کرد با بلعمی _ که بزرگترْ وزیر وی بود_ و بو طیِّبِ مُصعَبی، صاحبِ دیوانِ رسالت، و هر دو یگانۀ روزگار بودند در همۀ اَدَواتِ فضل. و حالِ خویش به‌‌تمامی با ایشان بِرانْد و گفت:
خلوت کردن: جلسه محرمانه تشکیل دادنto hold a private meeting
دیوانِ رسالت: اداره‌ی نامه‌نگاری رسمیchancery
فضل: [مقابلِ نقص] کمال، دانش، علم؛ برتریscholarship, knowledge; excellence
ادوات فضل: عوامل برتریall branches of learning
{حالِ خویش با ایشان} بِرانْد: بیان کرد، مطرح کرد، بازگو کردexpressed, revealed
«من می‌‌دانم که این که از من می‌‌رود خطایی بزرگ است، ولکن با خشمِ خویش برنیایم و چون آتشِ خشم بنشَست پشیمان می‌‌شوم و چه سود دارد، که گردن‌‌ها زده باشند و خانمان‌‌ها بکَنده و چوبْ بی‌‌اندازه به‌‌کار برده، تدبیرِ این کار چیست؟»
خانمان‌‌ها بکَنده: خانه و زندگی‌‌ها را نابوده کرده‌‌اندhouseholds uprooted
چوب: تَرکهbirch rod
تدبیر: راه حل، چارهremedy, solution
ایشان گفتند: «مگر صَواب آن است که خداوندْ ندیمانِ خردمندتر ایستانَد پیشِ خویش که در ایشان با خردِ تمام که دارند رَحمَت و رَأفَت و حِلم باشد،
مگر: شایدmay be
صَواب: درست، صحیح، بجاright, correct, appropriate
ندیم: هم‌‌نشینboon companion
رَأفَت: دلسوزی، شفقتcompassion, benevolence
حِلم: صبر (به تاخیر انداختن مجازات)forbearance
و دستوری دهد ایشان را تا بی‌‌حِشمَت، چون که خداوند در خشم شود، به‌‌افراط شِفاعت کنند و به ‌‌تَلَطُّفْ آن خشم را بنشانند و چون نیکویی فرماید آن چیز را در چشمِ وی بیارایند تا زیادت فرماید. چنان دانیم که چون برین جمله باشد این کار به‌‌صلاح باز آید
دستور: اجازه، حکمpermission, decree
بی‌‌حِشمَت: بدون ترسwithout any holding back
به‌‌افراط: بیش از حدexcessively
شِفاعت کردن: وساطت و میانجی‌گری کردنIntercede, mediate
‌‌تَلَطُّفْ: مهربانیsubtle and gentle methods
به‌‌صلاح باز آید: اصلاح شودwill be corrected
نصرِ احمد را این اِشارَتْ سخت خوش آمد و گفتِ ایشان ‌‌را بپسندید و اِحماد کرد  بر این‌‌چه گفتند، و گفت: «من چیزی دیگر بدین پیوندم تا کار تمام شود و به‌‌مُغَلَّظ سوگند خورم که هر چه من در خشمْ فرمان دهم تا سه روز آن‌‌ را امضا نکنند تا درین مدت آتشِ خشم من سرد شده باشد و شفیعان را سخن به‌‌ جایگاه افتد
اِشارَتْ: پیشنهاد، توصیهsuggestion
اِحماد کرد: تحسین کردpraised
پیوندم: بیفزایم، اضافه کنمI shall incorporate
به‌‌مغلَّظ: محکم و استوارstrong and sturdy
به‌‌مُغَلَّظ سوگند خورمI swear a solemn oath
امضا نکنند: اجرا نکنندshould not put it into practice
شفیعان: شفاعت‌‌کننده‌‌هاintercessors
به‌‌ جایگاه افتد: بر من اثر کندto affect me
و آن‌‌گاه نظر کنم بر آن و پرسم، که اگر آن خشم به‌‌حق گرفته باشم چوب چندان زنند که کم از صد باشد و اگر به‌‌ناحق گرفته باشم باطل کنم آن عُقوبَت را و برداشت کنم آن کسان را که در بابِ ایشان سیاست فرموده باشم، اگر لیاقت دارند برداشتن را. و اگر عقوبت بر مُقتَضای شَریعت باشد_ چنانکه قُضّات حکم کنند_ برانند
عُقوبَت: مجازات، تنبیهpunishment
برداشت کنم: مقام (آنها) را ارتقاء بدهمreinstate and promote
سیاست فرمودن: دستور مجازت دادنto discipline, punish
مُقتَضای شَریعت: الزامات و قوانین دینin line with the requirements of the divine law
قُضّات: قاضیان، داورانjudges
برانند: اجرا کنندcarry out
بلعمی گفت و بوطیب که: «هیچ نمانْد و این کار به‌‌صلاح باز آمد» آنگاه فرمود و گفت: «باز گردید و طلب کنید در مملکتِ من خردمندترِ مردمان را، و چندان عدد که یافته آید به‌‌ درگاه آرند، تا آنچه فرمودنی است بفرمایم.» این دو مُحتَشم بازگشتند سخت شادکام و تَفحّص کردند جملۀ خردمندان مملکت را. و از جمله، هفتاد و اَند تن را به بخارا آوردند که رسمی و خاندانی و نعمتی داشتند، و نصرِ احمد را آگاه کردند، فرمود که «این هفتاد و اند تن را که اختیار کرده‌‌اید، یک سال ایشان را می‌‌باید آزمود تا تنی چند ازیشان بخردتر اختیار کرده آید.»
هیچ نمانْد: هیچ‌چیز باقی نماندnothing remained
مُحتَشم: بزرگ و محترمeminent man
تَفحّص: جست‌‌وجوthorough search
اختیار کردن: برگزیدن، انتخاب کردنto select, to choose
و همچنین کردند تا از میانِ آن قوم سه پیر بیرون آمدند خردمندتر و فاضل‌‌تر و روزگار دیده‌‌تر. و ایشان را پیش نصر احمد آوردند و نصر یک هفته ایشان را می‌‌آزمود، چون یگانه یافت راز خویش با ایشان بگفت و سوگندِ سخت گران نُسخَت کرد به خطِ خویش و بر زبان براند، و ایشان را دستوری داد به شفاعت کردن در هر بابی و سخن فراخ‌‌تر بگفتن. و یک سال برین برآمد. نصرْ احنفِ قیسِ دیگر شده بود در حلم، چنانکه بدو مثل زدند. و اخلاق ناستوده به یک‌‌بار از وی دور شده بود.
پیر: سالخورده، بزرگترelder, wise old man
نُسخَت کردن: نوشتنto write
فراخ‌‌تر: آزادانه‌‌ترentirely freely
چنانکه بدو مثل زدند: تا آنجا که او {برای این ویژگی} ضرب المثل شدto the extent that he became proverbial }for this quality{
ناستوده: ناپسندundesirable

واژهVocab

بیایید یک‌بار دیگر لغات و عبارات این درس را مرور کنیم.Let's review the words and expressions of this lesson once more.

کلمه ها و عبارت هایی که دو ستاره (**) دارند در گفتگوی روزمره کاربرد خیلی زیادی دارند و مهم است که آنها را یاد بگیریم و بتوانید در جمله به کارشان ببرید.
کلمه ها و عبارت هایی که یک ستاره (*) دارند در درجه دوم اهمیت هستند. خوب است معنای آنها را یاد بگیریم و با کاربردشان آشنا شویم.
کلمه هایی که بدون ستاره هستند کاربرد کمتری در گفتگو دارند و اگر آنها را حفظ نکنید اشکالی ندارد.

بخشمهمّفارسیEnglish
P1از پدر بماند: پدرش را از دست دادhe was orphaned by his father's death
P1سخت: بسیارvery, extremely
P1سخت نیکو برآمد:grew up to be highly accomplished
P1بر همه آداب ملوک سوار شدmastered all the customs of kings
P1شَرارت: بدذاتیdevilry
P1زَعارت: بدخلقیbile
P1سَطوَت: اُبُهتpugnacity
P1حِشمَت: خشمaggressiveness
P1به‌‌افراط: بیش از اندازهexcessively
P1دررمیدند: وحشت کردند و دور شدندkept away from him in fear
P1رُجوع کردی: مراجعه می‌‌کردwould resort, would turn to
P1خلوت کردن: جلسه محرمانه تشکیل دادنto hold a private meeting
P1دیوانِ رسالت: اداره‌ی نامه‌نگاری رسمیchancery
P1فضل: [مقابلِ نقص] کمال، دانش، علم؛ برتریscholarship, knowledge; excellence
P1ادوات فضل: عوامل برتریall branches of learning
P1{حالِ خویش با ایشان} بِرانْد: بیان کرد، مطرح کرد، بازگو کردexpressed, revealed
P1خانمان‌‌ها بکَنده: خانه و زندگی‌‌ها را نابوده کرده‌‌اندhouseholds uprooted
P1چوب: تَرکهbirch rod
P1تدبیر: راه حل، چارهremedy, solution
P1مگر: شایدmay be
P1صَواب: درست، صحیح، بجاright, correct, appropriate
P1ندیم: هم‌‌نشینboon companion
P1رَأفَت: دلسوزی، شفقتcompassion, benevolence
P1حِلم: صبر (به تاخیر انداختن مجازات)forbearance
P1دستور: اجازه، حکمpermission, decree
P1بی‌‌حِشمَت: بدون ترسwithout any holding back
P1به‌‌افراط: بیش از حدexcessively
P1شِفاعت کردن: وساطت و میانجی‌گری کردنIntercede, mediate
P1‌‌تَلَطُّفْ: مهربانیsubtle and gentle methods
P1به‌‌صلاح باز آید: اصلاح شودwill be corrected
P1اِشارَتْ: پیشنهاد، توصیهsuggestion
P1اِحماد کرد: تحسین کردpraised
P1پیوندم: بیفزایم، اضافه کنمI shall incorporate
P1به‌‌مغلَّظ: محکم و استوارstrong and sturdy
P1به‌‌مُغَلَّظ سوگند خورمI swear a solemn oath
P1امضا نکنند: اجرا نکنندshould not put it into practice
P1شفیعان: شفاعت‌‌کننده‌‌هاintercessors
P1به‌‌ جایگاه افتد: بر من اثر کندto affect me
P1عُقوبَت: مجازات، تنبیهpunishment
P1برداشت کنم: مقام (آنها) را ارتقاء بدهمreinstate and promote
P1سیاست فرمودن: دستور مجازت دادنto discipline, punish
P1مُقتَضای شَریعت: الزامات و قوانین دینin line with the requirements of the divine law
P1قُضّات: قاضیان، داورانjudges
P1برانند: اجرا کنندcarry out
P1هیچ نمانْد: هیچ‌چیز باقی نماندnothing remained
P1مُحتَشم: بزرگ و محترمeminent man
P1تَفحّص: جست‌‌وجوthorough search
P1اختیار کردن: برگزیدن، انتخاب کردنto select, to choose
P1پیر: سالخورده، بزرگترelder, wise old man
P1نُسخَت کردن: نوشتنto write
P1فراخ‌‌تر: آزادانه‌‌ترentirely freely
P1چنانکه بدو مثل زدند: تا آنجا که او {برای این ویژگی} ضرب المثل شدto the extent that he became proverbial }for this quality{
P1ناستوده: ناپسندundesirable
Post a comment

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا