54 بازدید
کمتر معلمیدوست دارد برنامهی درسیاش ساعتِ خالی داشته باشد. خوب است که پشتِ هم کلاس بروی و بعدش هم بزنی بیرون از مدرسه دنبال کارهایت. اما به نظر من خوبیِ ساعتهای خالی برنامهی درسی در مدرسهی ما این است که میتوانی پناه ببری به یک فَضای باز و بزرگ و آرام. آنقدر روشَن که دوست نداشته باشی نوری مَصنوعی در کار باشد و از همه مهمتر بین یک عالم گُلدان گُل و گیاه نفس بکشی! نه اشتباه نکنید، اینجا باغچه یا گلخانه نیست کتابخانهی مرکزی مدرسه است.
یک مستطیل بزرگ را در نظر بگیرید که از غرب به شرق کشیده شده باشد. درست در میانهی ضلع شمالی یعنی همان طول مستطیل یک درِ ورودی آکوستیک قرار دارد. دوستِ کتابخوان ما از همین در وارد میشود. میدانید چه چیزی بیشک تَوَجُهش را جلب میکند؟! مقابلش دیواری یکسر پنجره که آسمان را قاب گرفته است. قَفسههای کوتاه کتاب پایین پنجرهها و گُلدانهای رنگ به رنگ از هر گیاهی روی قفسهها! انگار کن روی یک صَندلی بنشینی و به روبه رویت نگاه کنی. حالا تو هستی و کتاب و سبزه و آسمان! حیف که نمیتوانی یک لیوان چای داغ و چندتایی خرما و توت خشک هَمراهت داشته باشی.
دست راست که بپیچی میز و پیشخوان کتابدارهاست. کُمدها، کِشوها، کامپیوتر، جاقَلمیو جاچَسبی، دوقفسهی بلند ویژهی کتابهای فِهرست نشده، چند گلدانِ مخصوص و یکی دو وسیلهی تزئینی دیگر روی میزها. بعد از آن تا انتهای مستطیل میزهای چوبی بزرگِ شش نفره و صندلیهاست. میزها رُوانداز شیشهای دارند. شیشهها مثل محافظی هستند برای نقّاشیها و طرّاحیهای دانشآموزان در کلاسهای هنر. یکجور نمایشگاهِ دائمی. این میزها جان میدهند برای اینکه پُشتشان بِنشینی و کارِگروهی انجام بدهی یا با هَمکارانت جَلسهی گروه داشته باشی.
سَرتاسرِ دیوارِ دستِ راست یعنی نیمیاز ضِلع شمالی مستطیل قَفسههای کتابهای مَرجع قرار دارند. مهمترینشان لغتنامهی دهخدا است بعدهم فَرهنگهای مُختلف واژگانِ فارسی. همانهایی که من و شاگِردانم امروز میخواهیم سری به آنها بزنیم و رَوِش کارشان را ببینیم.
بعد از قفسههای مَرجع میرسیم به کتابهای دَرسی و کُمکدرسی، جای پیدا کردن دانشآموزانی که میخواهَند آزمون دانشگاه بدهند این دُور و بر است یا در ضِلع شرقی که پُر است از کتابهای علمی. حالا اگر گردشی به چپ بکنی باز همان آبی وَسیع است و پنجره. انگار که تناسبی باشد بین رمان، داستان، تخیل، افسانه و شِعر و غَزل با آسمان و گُلدان و رُوشنایی. جاکتابیهای زیرِ پنجره همه از این دست کتابهاست. تا نیمهی طولِ مُستطیل کتابهای نویسندههای خارجی نشستهاند، بعدش داستان نویسهای ایرانی شروع میشوند؛ محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی، جلال آل احمد، سیمین دانشور، صادق چوبک، صادق هدایت و…و به شاعران میرسد. ابتدا شاعرانِ مُعاصر مثلِ سهراب سپهری، نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، محمدرضا شفیعی کدکنی و پس از آن شاعران کلاسیک؛ حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی، نظامی، خیام و عطار. در کنار اینها، کتابهایی نیز وجود دارند با موضوع شرح و بررسی و توضیحاتی درمورد زندگی یا شعر همین شاعران. اگر هم کتابهای روانشناسی، مبانی هنر، جامعهشناسی، دینی و مذهبی و تفسیر و از همه دلچسبتر سفرنامه بخواهی باید سری به قَفسههای این قسمت بزنی یعنی کتابهایی که در سرتاسر دیوار نیمهی چپِ کتابخانه چیدهشدهاند.
فضای بازِ این قسمت را میزهای مَخصوص مُطالعه اِشغال کرده است. از این میزهای دو نفره که یکی این طرف مینِشیند یکی آن طرف بدون تَعامل چون که بینِشان دیواری چوبی است با طَبقهی کوتاه و کوچکی که کتابهایشان را بگذارند یا دفتر و مدادشان را و از همه مهمتر حرف نزنند!! برای کسانی که میخواهند خیلی جدی مطالعه کنند. اینجا بچههایی را میبینی که تا همین چند وقت پیش بین قَفسههای رمان میرفتند و میآمدند و کتاب امانت میگرفتند، در حیاط میدویدند، آفتاب میگرفتند، حرف میزدند و میخندیدند حالا از فکر آزمون دانشگاه خم شدهاند پشت این میزها و سلام کردن هم یادشان رفته.
من ساعتهای زیادی را در این چهارضلعی دوستداشتنی بودهام؛ از گذراندن کارگاه عکاسی و کلاسِ یادگیرنده تا برگزاری کِلاسهایم و مُطالعهی شخصی و جَلسههای گروه ادبیات فارسی. دوستداشتنی بودنش من را یاد کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران میاندازد. جایی که آرزو داشتم دَرهایش بسته شود و من روزها در آنجا زِندانی بشوم. امروز هَم کلاسم را اینجا تشکیل دادهام. اگر میخواهید از ماجرای کلاسم خبردار شوید بخش دوم این نوشته را بخوانید.
تمرین و مشارکت در بحث
۱. فضای کتابخانهی محیطی که در آن درس خواندهاید چطور بوده؟ مدرسه، دانشگاه یا هر مؤسسهی آموزشی دیگری.
۲. آیا شما از فضای کتابخانه استفاده میکنید؟ یا بیشتر کتاب میخرید و در خانه مطالعه میکنید؟